سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشق خدایم


86/3/17 ::  8:10 عصر

ماه من غصه نخور زندگی جزر و مد داره

دنیامون یه عالمه؛ آدم خوب و بد داره

ماه من غصه نخور همه که دشمن نمی شن

همه که پر ترک مثل من و تو نمی شن

ماه من غصه نخور مثل ماها فراوونه

خیلی کم می شه کسی رو حرفش بمونه

ماه من غصه نخور گریه پناه آدماست

تر و تازه موندن گل؛مال اشک شبای ماست

ماه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت

خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

ماه من غصه نخور پنجرمون بازه هنوز

باغچمون غرق گلای ناز و عاشقه هنوز

ماه من غصه نخور باز داره فصل سیب می شه

می دونم گاهی آدم تو وطنش غریب می شه

ماه من غصه نخور ؛ماها که تب نمی کنن

ماها که از آدما کمک طلب نمی کنن

ماه من غصه نخور شمدونیا صورتین

دلایی که بشکنن چون عاشقن قیمتین

 

ماه من غصه نخور سبک می شی بارون بیاد

توی عاشقی باید نترسید از کم و زیاد

ماه من غصه نخور خاطره هامون کودکن

توی این قصه دلا یه وقتایی عروسکن

ماه من غصه نخور بازی زمین خوردن داره

کار دنیا همینه ؛ تولد و مردن داره

ماه من غصه نخور تاب بازی افتادن داره

زندگی شکستن و دوباره دل دادن داره

ماه من غصه نخور گلا میان عیادتت

به نتیجه می رسه آخر یه روز عبادتت

ماه من غصه نخور خیلیا تنهان مثل تو

خیلیا با زخمای عاشقی آشنان مثل تو

ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمی شه

اونی که غصه نداشته باشه ؛آدم نمی شه

 

همیشه وقتی تنها و نا امید و ملول

تنت و روانت از دست این و آن خسته است .........

همیشه وقتی رخسار این جهان تاریک است ..........

همیشه وقتی درهای آسمان بسته است .........

همیشه !

گوشه گرمی به نام دل با تو هست که صادقانه تراست از هر که با تو پیوسته!

به دل پناه ببر که آخرین پناه توست !

به دل پناه ببر که تو را چنان که تمنای توست دوست می دارد.

 

 


نویسنده : علی پرمیداس

86/3/15 ::  12:59 صبح

وای باران ، باران ،


شیشه ی پنجره را باران شست ...


از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست ...؟


آسمان سربی رنگ..


من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ ...


می پرد مرغ نگاهم تا دور ...


وای باران باران .....


پر مرغان نگاهم را شست ..


خواب رویای فراموشی هاست ..


خواب را دریابیم ..


که در آن دولت خاموشی هاست ..


من شکوفایی گلهای امیدم را در رویا می بینم ..


و ندایی که به من می گوید ..


گرچه شب تاریک است ..


دل قوی دار ، سحر نزدیک است ..


*********************************


زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند


شعر من ، نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند


ابر بی باران اندوهم ، خار خشک سینه ی کوهم


سالها رفته است کز هر آرزو خالی است آغوشم


نغمه پرداز جمال و عشق بودم آه


حالیا خاموش خاموشم


یاد از خاطر فراموشم


روز چون گل می شکوفد بر فراز کوه


عصر پرپر می شود زین نو شکفته در سکوت دشت


روزها این گونه پرپر گشت


لحظه های بی شکیب عمر..


چون پرستوهای بی آرام در پرواز


رهروان را چشم حسرت بار


اینک اینجا شعر و ساز و باده آماده است


من، که جام هستی ام از اشک لبریز است


می پرسم


(( در پناه باد باید رنج دوران را زندگی خاطر برد ،


با فریب شعر باید زندگی را رنگ دیگر داد ،


در نوای ساز باید ناله های روح را گم کرد ))


ناله ی من می تراود از در و دیوار


آسمان اما .. سراپا گوش و خاموش است


اما من ..


مچنان در ظلمت شبهای بی مهتاب ..


همچنان پژمرده در پهنای این مرداب..


همچنان لبریز از اندوه می پرسم ..:


(( جام اگر بشکست ..


ساز اگر بگسست ...


شعر اگر دیگر به دل ننشست ؟؟ ))


********************************


من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است ..


*********************************


چون عمر به سر رسد چه بغداد . چه بلخ ..


پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ ..


خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی ...


از سلخ به غره اید از غره به سلخ ..


*******************************


خوب دوستای عزیزم .. امیدوارم تا اینجا از پست های من راضی بوده باشید ..


توی این مدت که نیستم خیلی خوشحال می شم که بیایید و نظر هاتون را راجع به پست های دیگه بگید ..


و برام بنویسید که چی دوست دارید و از سبک من راضی هستید یا نه


همیشه موفق و پیروز باشید و سلامت ..


خدا همراهتان


*** خدا نگهدار ****


 


نویسنده : علی پرمیداس

86/3/15 ::  12:57 صبح

خیلی وقته دیگه بارون نزده...

رنگ عشق به این خیابون نزده ..


خیلی وقته ابری پرپر نشده ..


دل آسمون سبکتر نشده ..


ابر چشمام پر اشک ای خدا ..


وقتشه دوباره بارون بزنه...


خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده ..


بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست ..


کوه غصه از دلم رفتنی نیست ..


حرف عشق تورو من به کی بگم ؟؟


همه حرفا که آخه گفتنی نیست ..


*****************************


در قمار زندگی من باختم ………


              بس که تک خال محبت بر زمین انداختم


****************************


دختر و بهار


دختر کنار پنجره  تنها نشست و گفت


ای دختر بهار حسد میبرم به تو


عطر و گل و ترانه و سر مستی تو را  


با هرچه طالبی به خدا می خرم ز تو  


*****************************


نویسنده : علی پرمیداس

86/3/15 ::  12:50 صبح


نویسنده : علی پرمیداس

86/3/15 ::  12:39 صبح


نویسنده : علی پرمیداس

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
16938


:: بازدید امروز :: 
1


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::

عاشق خدایم
علی پرمیداس
من علی هستم با نام مستعار پرمیداس و هم اکنون دانشجوی کترل صنعتی دانشگاه جامع علی کاربردی هستم عاشق خدا و پر جنب و جوش و فعال و کمی تنبل و آرزومند موفقیت برای همه

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عاشق خدایم

:: لوگوی دوستان من ::


:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

دل نوشته
تابستان 1386
بهار 1386